دیوان حافظ – در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد





  دیوان حافظ - ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

پر می‌زند از شوق لبش طوطی جانم
آری چه کنم چون شکرستان من آنجاست
«خواجوی کرمانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آزمایشگاه

(~.) (اِمر.)
۱- محلی مجهز به وسایل لازم برای انجام تجارب علمی به وسیله متخصصان یا دانشجویان. لابراتوار.
۲- محلی برای آزمایش، محل تجربه کردن.

دیدگاهتان را بنویسید