دیوان حافظ – در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد





  شاهنامه فردوسی - لشكر كشيدن زال سوى افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گفته بودی من "همینم" یا بمان یا دل بکن
من به این جمله که می گویی "همینی" قانعم
«مرضیه فریدونی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آدنیس

(دُ نِ) [ لا. ] (اِ.)
۱- گیاهی از تیره آلاله‌ها. برگ‌هایش بریده و کمی از آلاله پهن تر، دارای گل‌های زرد و قرمز و در مزارع گندم پراکنده‌است.
۲- از رب النوع‌های فنقی که به صورت جوانی بسیار زیبا تصویر شده‌است، او را گرازی وحشی به سختی زخمی می‌کند. آفرودیت (الهه عشق) او را به صورت لاله نعمانی درآورد.

دیدگاهتان را بنویسید