دیوان حافظ – در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت
که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد





  دیوان حافظ -  صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یارب

(رَ) (اِ.) [ ع. ] (ندا.) پروردگارا، ای خدا.

یارج

(رَ) (اِ.) معرب یاره ؛ دستبند.

یارد

[ انگ. ] (اِ.) واحد طول در انگلستان تقریباً ۹۲ سانتی متر.

یاردانقلی

(قُ) [ تر. ] (اِ.) (عا.) آدم ناشناس، کسی که هویت او مجهول باشد.

یارستن

(ر تَ) (مص ل.) توانستن، توانایی داشتن، از عهده برآمدن.

یارغو

[ تر. ] (اِ.) دعوا، منازعه.

یارمند

(مَ) (ص مر.) یاری دهنده، یار، دوست.

یاره

(ر) (اِ.)
۱- دستبند.
۲- طوق.
۳- توان، نیرو، جرأت.

یاره گیر

(~.) (اِفا.)
۱- باج و خراج گیر.
۲- جمع کننده محصول.

یارو

(اِ.) (عا.)
۱- فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته‌است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می‌شود.
۲- تعبیر استخفاف آمیز از کسی.

یارک

(رَ) (اِ.)
۱- یار کوچک.
۲- بچه دان، رحم.

یارگی

(رَ) (اِ.)
۱- یارایی، توانایی.
۲- مجال، فرصت.

یاری

(حامص.) کمک، مدد.

یاری خواستن

(خا تَ) (مص ل.)
۱- کمک طلبیدن، استعانت.
۲- توانایی خواستن.

یاری دادن

(دَ) (مص ل.)
۱- کمک کردن.
۲- توانایی دادن.

یاری کردن

(کَ دَ) (مص م.)
۱- کمک کردن.
۲- نیرو بخشیدن.

یاری گر

(گَ) (ص فا.)
۱- کمک کار.
۲- نیرو دهنده.

یاریدن

(دَ) (مص م.) یاری کردن، حمایت نمودن.

یاز

(اِ.)
۱- ارش ؛ واحدی در طول و آن از نوک انگشت میانی تا آرنج می‌باشد.
۲- گام، قدم.

یازان

(ص فا.)۱ - قصدکنان.
۲- در حال اندازه - گیری.


دیدگاهتان را بنویسید