دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - رسيدن سهراب به دژ سپيد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت
مشکن که در دل شب اثری بود دعا را
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اخمالو

(اَ) (ص مر.) اخمو، همیشه اوقات تلخ.

دیدگاهتان را بنویسید