دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در فراق دوست، دل، خون گشت و خواهد شد بباد
دوستان بهر خدا جان شما و جان ما
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پارک

[ فر. ] ( اِ.)
۱- باغ وسیع پر درخت برای گردش و شکار.
۲- محفظه‌ای توری برای نگه داری بچه‌های کوچک، مانک. (فره).

دیدگاهتان را بنویسید