دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پا

[ په. ] ( اِ.) = پای:
۱- یکی از اندام‌های بدن از بیخ ران تا سرپنجه.
۲- واحدی برای طول برابر با یک قدم متوسط، گام.
۳- بخش پایین هر چیزی.
۴- اساس، پایه.
۵- (کن.) تاب و توان، نیرو. ؛ این ~ آن ~ کردن (کن.) مردد بودن، دو دل بودن. ؛ سر از ~ نشناختن با اشتیاق سوی مقصود رفتن. ؛~ را کج گذاشتن کار زشت و ناپسند کردن. ؛از ~افتادن خسته شدن، از کار افتادن. ؛از ~ در آمدن ضعیف شدن، مردن. ؛ ~پیش گذاشتن (عا.) اقدام کردن به امری. ~ ؛~توی کفش کسی کردن (عا.) با او در افتادن، به آزار او برخاستن. ~ ؛ در هوا ماندن (عا.) بدون تکلیف ماندن. ~ ؛ را توی یک کفش کردن (عا.) روی عقیده خود پافشاری کردن، لجاج ورزیدن.

دیدگاهتان را بنویسید