دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - آن کس که به دست جام دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
«نشاط اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آذربایجانی

(~.) (ص نسب.) منسوب به آذربایجان، از مردم آذربایجان.

دیدگاهتان را بنویسید