دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - به آب روشن می عارفی طهارت کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تو ونوشیدنِ پیمانه و خشنودیِ دل
من و خاک ِدرِ میخانه و بدنامی‌ها
«فروغی بسطامی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آتشین

(تَ) (ص نسب.) آتشی، از آتش.

دیدگاهتان را بنویسید