دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث

شاهنامه فردوسی - فرستادن سر سلم را به نزد فريدون

حافظ, حافظ شیرازی, درد ما را نیست درمان الغیاث, دیوان حافظ, دیوان حافظ شیرازی, شعر, شعر پارسی, شعر حافظ, شعر فارسی, غزل, غزل حافظ, غزلیات دیوان حافظ, فال حافظ

بدون نظر

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم
«حافظ»

دیوان حافظ – روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

دیوان حافظ – کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

دیوان حافظ – زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد

دیوان حافظ – به آب روشن می عارفی طهارت کرد

دیوان حافظ – آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

دیوان حافظ – صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

دیوان حافظ – گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

شاهنامه فردوسی – آگاه شدن مهراب از كار دخترش

شاهنامه فردوسی – پيغام كاوس به زال و رستم

شاهنامه فردوسی – پادشاهى فريدون پانصد سال بود

شاهنامه فردوسی – گفتار اندر زادن زال

شاهنامه فردوسی – بنياد نهادن اين نامه

شاهنامه فردوسی – ستايش سلطان محمود

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

یسر

(~.) (اِ.)
۱- درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان‌ها استفاده می‌کردند.
۲- چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.