دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - بنياد نهادن اين نامه
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

نکول

(نُ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- برگردیدن و روگرداندن از چیزی.
۲- ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن.
۳- خودداری کردن از پرداخت وجه حواله، برات و مانند آن.

دیدگاهتان را بنویسید