دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

نقیع

(نَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- چاه بسیار آب.
۲- آب ایستاده.
۳- آب سرد و گوارا.
۴- آب میوه خشک که آن را خیسانیده باشند.
۵- شیر خالص.
۶- ماست.
۷- بانگ و فریاد.
۸- شرابی که از مویز سازند.

دیدگاهتان را بنویسید