دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  شاهنامه فردوسی - راى زدن سام با موبدان بر كار زال
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گز

(~.) (اِ.)
۱- درختچه‌ای زینتی از تیره گزها با برگ‌های ریز و به هم فشرده که دارای گل‌های منظم و صورتی یا سفید رنگ است. از ساقه آن ماده‌ای شیرین و مطبوع به نام گزانگبین خارج می‌شود.
۲- نوعی شیرینی که آن را با شیرابه گیاه گز درست می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید