دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در شاهراه عشق ز افتادگی مترس
کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گاهی

(ق.)
۱- زمانی، هنگامی.
۲- باری، نوبتی، دفعه‌ای.

دیدگاهتان را بنویسید