دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - صلاح کار کجا و من خراب کجا
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم
«میرنجات اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کارامل

(مِ) [ فر. ] (اِ.) قند سوخته ؛ ماده‌ای که از حرارت دادن زیاد به قند معمولی به دست آید.

دیدگاهتان را بنویسید