دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

این با که توان گفت که عمرم بگذشت
در حسرت روی یار و یار اگه نیست
«ظهیر فاریابی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اعطیه

(اَ یِ) [ ع. اعطیه ] (اِ.) جِ عطاء؛ بخشش‌ها، عطاها.

دیدگاهتان را بنویسید