دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ز چشمه گوهر غلطان کجا پدید آید؟
نه هر که ساز کند نغمهای بود ناهید
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

استنکاف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- از انجام کاری ننگ داشتن.
۲- سر باز زدن، رد کردن.

دیدگاهتان را بنویسید