دیوان حافظ – درد ما را نیست درمان الغیاث

درد ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قَصدِ جان کنند
الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث

خونِ ما خوردند این کافَردلان
ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث

هم‌چو حافظ روز و شب بی‌خویشتن
گَشته‌ام سوزان و گریان الغیاث



  دیوان حافظ - ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بوي غرور مي‌وزد از باغ خاطرم
يارب مباد قسمت اين باغ خرمي
«پژمان بختياري»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

استشراق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) شرق شناسی، خاورشناسی.

دیدگاهتان را بنویسید