دیوان حافظ – درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد

شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد

خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد

در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد







  دیوان حافظ - ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

حروف

(حُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ حرف ؛ حرف‌ها.
۲- هر یک از قطعه‌های ریخته گری یا شکل‌های ترسیمی که در حروفچینی یا ماشین نویسی به کار رود. ؛~ ِ الفبا نشانه‌هایی که واژه‌های یک زبان به وسیله آن‌ها نوشته می‌شود. ؛~ ِ ایتالیک نوعی حروف چاپی لاتینی و یونانی به شکل خوابیده. ؛~ ِ ایرانیک نوعی حروف چاپی فارسی به شکل خوابیده.

دیدگاهتان را بنویسید