دیوان حافظ – درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد

شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد

خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد

در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد







  دیوان حافظ - روزگاریست که سودای بتان دین من است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ثبت

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) قرار دادن، بر جای بودن.
۲- (اِمص.) استواری، پایداری.
۳- نوشتن.
۴- (اِ.) حجت، دلیل.
۵- مهر توقیع.
۶- (ص.) مرد معتمد، استوار.
۷- مرد دلاور.
۸- ثابت رأی.
۹- (اِمف.) قرار داده شده.
۱۰ - در حقوق نوشتن قراردادها و مشخصات املاک در دفاتری که از طرف دولت برای این امور ثبت شده. ثبت مربوط به قراردادها را ثبت اسناد و ثبت مربوط به املاک را ثبت املاک نامند.

دیدگاهتان را بنویسید