دیوان حافظ – درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد

شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد

خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد

در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد







  شاهنامه فردوسی - بازگشتن زال به زابلستان
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا
نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب
«هاتف اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اجتناب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) احتراز، خودداری کردن.

اجتهاد

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) سعی کردن، کوشیدن،
۲- (اِمص.) سعی، کوشش.
۳- استنباط مسایل شرعی از قرآن و حدیث.

اجتیاز

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) گذر کردن.

اجحاف

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ستم کردن، تعدی کردن.
۲- کار بر کسی تنگ گرفتن.

اجداد

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جد؛ نیاکان.

اجدادی

(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به اجداد، آن چه پیوسته و مربوط به نیاکان است.

اجدر

(اَ دَ) [ ع. ] (ص تف.) سزاوارتر، شایسته تر.

اجدع

(اَ دَ) [ ع. ] (ص.) کسی که بینی وی رابریده باشند.

اجدل

(اَ دَ)
۱- (اِ.) از مرغان شکاری.
۲- (ص.) محکم و سخت و به هم پیچیده.

اجر

( اَ ) [ ع. ]
۱- (اِ.) مزد، اجرت.
۲- ثواب.
۳- (مص م.) مزد دادن.

اجراء

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) انجام دادن کار.
۲- به اجراء گذاشتن حکم صادر شده.
۳- مستمری و حقوق مقرر کردن برای کسی.
۴- (اِ.) وظیفه، مستمری.

اجرام

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ جِرم ؛ تن‌ها، اجسام.
۲- ستارگان.
۳- جِ جُرم ؛ گناهان.

اجراییات

(اِ) [ ع. اجرائیُات ] (ص نسب.) مؤنث اجرایی.
۱- اداره‌ای در سازمان راهنمایی و رانندگی که وظیفه اش رسیدگی به امور مربوط به تخلفات و شکایت‌های رانندگی، جریمه‌ها و صدور برگ عدم خلافی است.
۲- سازمانی در قوه قضاییه برای اجرای ...

اجراییه

(اِ یِ) [ ع. اجرائیه ] (ص نسب.) مؤنث اجرایی. ؛ ورقه ~ ورقه‌ای است که به منظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست، از طرف اجراء دادگستری یا ثبت به وی ابلاغ و پس از مهلت ...

اجرت

(اُ رَ) [ ع. اجره ] (اِ.)
۱- مزد، دستمزد.
۲- کرایه.

اجری

(اِ ی ') (اِ.) [ ع. ] نک اجراء.

اجری کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) موظف کردن.

اجزاء

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جزء و جزو؛ پاره‌ها، بهره‌ها.

اجساد

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جسد؛ بدن‌ها، تن‌ها، جسم‌ها.

اجسام

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جسم ؛ تن‌ها، کالبدها.


دیدگاهتان را بنویسید