دیوان حافظ – درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد

شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد

خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد

در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد







  شاهنامه فردوسی - پادشاهی كيومرث
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آتش انگیز بود باده نوشین گویی
نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کنسرواتوار

(~.) [ فر. ] (ص.) کسی که به سنن و آداب گذشته پابند است و از بدعت‌ها احتراز دارد؛ محافظه کار.

کنسل

(کَ س) [ انگ. ] (اِ.) لغو، فسخ.

کنسل

(کُ سُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- پیش آمدگی بنا به داخل پیاده رو، تیری که یک سر آن درگیر و سر دیگر آن آزاد باشد.
۲- میزی کم عرض در کنار دیوار و چسبیده به آن که معمولاً آیینه‌ای بر روی ...

کنسول

(کُ) [ فر. ] (اِ.) نماینده سیاسی یک دولت در کشوری بیگانه.

کنسول گری

(~. گَ) [ فر - فا. ] (اِ.) اداره یا محل کار کنسول.

کنسولتاسیون

(~.) [ فر. ] (اِ.) مشاوره، شور (مخصوصاً مشاوره پزشکان درباره مرض یک بیمار).

کنسک

(کِ نِ) (ص.) نک کِنِس.

کنش

(کُ نِ) (حامص.) عمل، کردار.

کنشت

(کِ یا کُ نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- معبد یهودیان (خصوصاً).
۲- عبادتگاه، کافران (عموماً).

کنغاله

(کَ لِ) (ص.)
۱- فاحشه، روسپی.
۲- بخیل، ممسک.

کنف

(کَ نَ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیره پنیرک که از ساقه آن الیافی به دست می‌آید که برای تهیه گونی، طناب و پارچه‌های خشن به کار می‌رود.

کنف

(~.) [ ع. ] (اِ.)
۱- جانب، کرانه، طرف.
۲- نگاه داری، حمایت.
۳- سایه، ظل.

کنفت

(کِ نِ) (ص.) (عا.) شرمسار، خجل.

کنفدراسیون

(کُ فِ) [ فر. ] (اِ.) اتحادیه چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود - مختاری دارند.

کنفرانس

(کُ فِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- انجمن سیاسی که از سران دول یا نمایندگان سیاسی آنان تشکیل شود.
۲- مجازاً به سخنرانی و جای سخنرانی گفته می‌شود.
۳- جلسه‌ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان معدود که در آن یک یا چند نفر ...

کنند

(کَ نَ) (اِ.)افزاری که چاه کنان و گل کاران با آن زمین را می‌کنند.

کنه

(کُ) [ ع. ] (اِ.) حقیقت، باطن، پایان هر چیز.

کنه

(~.) (اِ.) فتیله چراغ، پلیته.

کنه

(کُ نَّ یا نُِ) [ ع. کنه ] (اِ.) سایبان بالای در.

کنه

(کَ نِ) (اِ.)
۱- حشره ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می‌چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می‌مکد.
۲- کنایه از: آدم سمج و پررو.


دیدگاهتان را بنویسید