دیوان حافظ – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



  دیوان حافظ - آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر
بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کپنک

(کِ یا کَ پَ نَ) (اِ.) جامه پشمینه‌ای که درویشان در زمستان پوشند.

کپه

(کُ پِّ) (اِ.) (عا.) روی هم انباشته شده، تل شده، کبه.

کپه

(کَ پِ) (اِ.) (عا.) خواب.

کپور

(کَ) (اِ.) نوعی ماهی بزرگ.

کپوک

(کَ) چکاوک.

کپچه

(کَ چِ) (اِ.) کفچه، چمچه.

کپک

(کَ پَ) (اِ.) نک کفک.

کپک

(کَ پِ) [ روس. ] (اِ.) مسکوک خرد معمول در روسیه (دوره تزاری و شوروی).

کپکی

(کَ پِ) (ص.) نوعی دینار و تومان که در عهد مغول، تیموریان و صفویان متداول بود.

کپی

(کُ) [ فر. ] (اِ.) تصویری که از روی مدرک یا سند اصلی بگیرند، فتوکپی، روگرفت، رونوشت (فره).

کپی رایت

(~.) [ فر. ] (اِمر.) حق انحصاری پدیدآورنده اثر برای بهره برداری مادی و معنوی از اثر ادبی، هنری یا صنعتی خود، حق نشر (فره).

کپیدن

(کَ دَ) (مص ل.)
۱- خفتن، خوابیدن.
۲- ربودن، دزدیدن.

کپیه

(کُ یِ) [ فر. ] (اِ.) رونوشت.

کچ

(کُ) (اِ.) فلس ماهی.

کچل

(کَ چَ) (ص.)
۱- بی مو، طاس.
۲- کسی که سرش زخم‌های چرکی دارد.

کچلک بازی درآوردن

(کَ چَ لَ. دَ. وَ دَ) (مص ل.) (عا.) داد و فریاد راه انداختن، الم شنگه راه انداختن، بهانه جویی کردن.

کچلی

(کَ چَ) (حامص. اِمر.) مرضی است که بر اثر آن زخم‌هایی در سر پیدا شود و موی بریزد، کلی.

کچه

(کَ چِ) (اِ.)
۱- انگشتر بی نگین.
۲- چانه، زنخ.

کچول

(کَ) (اِ.) = کاچول: جنبانیدن سرین وقت رقص و مسخرگی، کون جنبانی.

کچیر

(کَ چِ) (اِ.) پیشوا، سرکرده، کچیرده هم گفته شده.


دیدگاهتان را بنویسید