دیوان حافظ – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



  دیوان حافظ - یارم چو قدح به دست گیرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پارسی زبان

(زَ) (ص مر.)
۱- آن که به پارسی سخن گوید.
۲- فصیح، بلیغ.

پارشمن

(رْ شُ مَ) (اِ.) پوست حیوانی، مخصوصاً پوست بز و گوسفند که برای نوشتن و چاپ پیرایند؛ پوست آهو.

پارلمان

(لُ) [ فر. ] (اِ.) مجلس نمایندگان که وظیفه قانون گذاری را در کشور به عهده دارد.

پارلمان تاریسم

(~.) [ فر. ] (اِ.)۱ - نظام سیاسی که در آن یک یا چند مجلس وجود دارد. مانند انگلستان که دارای مجلس اعیان (لردها) و مجلس عوام است.
۲- اعتقاد به داشتن مجالس قانون گذاری.

پارناسیسم

[ فر. ] (اِ.) نام مکتبی در ادبیات اروپا که توسط گروهی از شاعران قرن ۱۹ میلادی فرانسه به وجود آمد. پیروان این مکتب در مقابل «شعرای رومانتیک» طرفدار «هنر به خاطر هنر» بودند.

پارنج

(رَ) (اِمر.) پای مزد، حق القدم، زری که به شاعران و مطربان دهند تا در جشن و مهمانی حاضر شوند.

پارنجن

(رَ جَ) (اِمر.) نک پاآورنجن.

پاره

(رِ) [ په. ] ( اِ.)
۱- رشوه.
۲- ارمغان.
۳- نوعی حلوا.
۴- پیشکش، هدیه.
۵- بهر، بخش.
۶- قطعه، تکه.
۷- پینه، وصله.
۸- دارای پارگی، شکافته.
۹- نادوشیزه.
۱۰ - گرز آهنین.
۱۱ - پول، مسکوک.
۱۲ - کود.
۱۳ - باج، خراج. ؛ ~ی ...

پاره خوار

(~. خا) (ص فا.) آن که رشوه گیرد.

پاره دوختن

(~. تَ) (مص م.) وصله زدن، پینه کردن.

پاره دوز

(~.) (ص فا.)
۱- پینه دوز.
۲- تن - پرست.

پاره پاره

(~. ~.) (ص مر.)
۱- از همه جا دریده، قطعه قطعه، تکه تکه.
۲- (ق.) اندک اندک، رفته رفته، کم کم.

پاره پاره کردن

(~. ~. کَ دَ) (مص م.)
۱- از همه جا دریدن، پارچه پارچه کردن.
۲- به قطعات جدا تقسیم کردن، بخش بخش کردن.

پارو

( اِ.) = پاروب:
۱- آلتی چوبی (مانند بیل) که با آن برف را از پشت بام یا پیاده روها می‌روبند.
۲- ابزاری برای راندن قایق (بدون موتور).

پارو

(رُ) (ص.) (عا.) پیر زال، زن پیر.

پارو کردن

(کَ دَ)(مص م.) روبیدن، پاک کردن.

پارچ

( اِ.) ظرف آبخوری سرگشاد.

پارچه

(چِ) (اِمصغ.)
۱- پاره، تکه.
۲- هر چیز بافته شده.

پارچه پارچه

(چِ. چِ) (ص مر.) پاره پاره، لخت لخت.

پارک

[ انگ. ] ( اِ.) توقف اتومبیل‌ها و دیگر وسایل نقلیه.


دیدگاهتان را بنویسید