دیوان حافظ – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



  دیوان حافظ - کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هفت بنا

(~. بِ) (اِمر.) هفت آسمان.

هفت بکر

(~. بِ) (اِمر.) هفت سیاره، هفت اجرام.

هفت بیجار

(~ِ.) (اِمر.) (عا.) = هفته بیجار: نوعی ترشی که از هفت نوع سبزی درست شده‌است.

هفت جوش

(~.) (اِمر.)
۱- فلز بسیار سخت.
۲- شخص پر طاقت.

هفت حرف

(~. حَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) بیست و هشت حرف الفبا را به چهار بخش (هر یک شامل هفت حرف) بنابر انتساب آن‌ها به عناصر اربعه - تقسیم کنند: اینچنین: هفت حرف آبی: ج، ز، ک، س، ...

هفت حرف استعلا

(~. حَ فِ اِ تِ) [ فا - ع. ] (اِمر.) عبارتند از: خ، ص، ض، ط، ظ، ع، ق.

هفت خضراء

(~. خَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) هفت آسمان.

هفت خط

(~. خَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) کنایه از: هفت آسمان.

هفت خط

(~. خَ) [ فا - ع. ]
۱- (اِ.) هفت خط نقش شده بر جام جم.
۲- (ص.) آدم دانا، حیله گر.

هفت خوان

(~. خا)(اِمر.)۱ - هفت دشواری و کار سخت برای رستم به هنگام نجات کیکاوس وقتی که در مازندران دربند بود.
۲- هفت دشواری و کار سخت برای اسفندیار در جنگ با ارجاسب.
۳- کنایه از: دشواری‌های سخت و زیاد.

هفت خواهران

(~. خا هَ) نک. هفت اورنگ.

هفت در

(~. دَ) (اِمر.) کنایه از: هفت سیاره.

هفت در هفت

(~. دَ. هَ) (اِمر.) نک. هر هفت.

هفت دست

(~. دَ) (اِمر.)
۱- هفت مجموعه کامل از چیزی.
۲- کنایه از: مجموعه‌های کامل بسیار از چیزی.

هفت دور

(~. دَ یا دُ) [ فا - ع. ] (اِمر.) هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود دور سیاره دیگر آغاز گردد. ...

هفت رنگ

(~. رَ)
۱- (اِمر.) از قدیم هفت رنگ را از میان رنگ‌ها اصلی دانسته‌اند (سبح الوان) و آن‌ها عبارتند از: الف - به قولی: سیاه، خاکی (خاکستری)، سرخ، زرد، سفید، کبود، زنگاری. ب - و به قولی: زرد، آبی، نارنجی، ...

هفت زمین

(~. زَ) (اِمر.) نک. هفت اقلیم.

هفت سالاران

(~.) (اِمر.) هفت سیاره.

هفت سبع

(~. سُ) [ فا - ع. ] (اِمر.) کنایه از: تمام قرآن مجید.

هفت سین

(~.) (اِمر.) سفره‌ای که ایرانیان هنگام تحویل سال نو می‌اندازند و در آن هفت نوع محصول که با حرف «س» شروع می‌شود می‌چینند.


دیدگاهتان را بنویسید