دیوان حافظ – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



  دیوان حافظ - به ملازمان سلطان، که رساند این دعا را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس
ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
«شهریار»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نورده

(نَ وَ دِ)
۱- (ص مف.) قباله، طومار پیچیده شده.
۲- (اِ.) پیراهن.

نوردیدن

(نَ وَ دَ) (مص م.)
۱- پیچیدن، تا کردن.
۲- پیمودن.

نوردیده

(نَ وَ دِ)(ص مف.)۱ - تا کرده، پیچیده.
۲- طی شده.

نورس

(نُ رَ) (ص مف.) نو رسیده، جوان.

نورعلی نور

(عَ لا) [ ع. ] (اِمر.)۱ - روشنایی بر روشنایی.
۲- (کن.) دارای مزیتی علاوه بر مزیت سابق.

نورماتیف

(نُ) [ فر. ] (ص.) علوم دستوری، مانند منطق و اخلاق که مبانی آنها بر دستور و قواعد موضوعه استوار است.

نورنجه

(نَ رَ جِ) (اِ.) تالاب، استخر.

نوره

(رِ) [ ع. نوره ] (اِ.) واجبی، مخلوطی از زرنیخ و آهک که برای زدودن موهای بدن به کار می‌رود.

نوره کشیدن

(رِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) (عا.) مالیدن نوره به بدن، واجبی کشیدن.

نورهان

(نَ رَ) (اِ.)
۱- سوغات، ره آورد.
۲- مژدگانی.

نوروز

(نُ) [ په. ] (اِمر.)
۱- روز نو، روز تازه.
۲- روز اوّل فروردین که بزرگترین جشن ملی و آغاز سال نو ایرانیان است آن گاه که روز و شب برابر گردد، عید.

نوروز

(نِ رُ) [ فر. ] (اِ.) بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه عصبی مشهود در ساختمان رشته‌های عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری به صور مختلف از قبیل حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نوراستنی) و غیره ...

نوروز بزرگ

(~. بُ زُ) (اِمر.) از نواها و آهنگ‌های موسیقی قدیم.

نوروز کوچک

(~. چَ) (اِمر.) از نواها و آهنگ‌های موسیقی قدیم.

نوروزی

(~.) (ص.) عیدی.

نوز

(ق.) مخفف هنوز.

نوزاد

(نُ) (ص مف.) کودکی که تازه به دنیا آنده.

نوزده

(دَ) [ په. ] (اِ.) عدد نه به علاوه ده، عدد اصلی بین هیجده و بیست، (۱۹).

نوس

(اِ.) قوس قزح، رنگین کمان

نوساز

(نُ)
۱- (ص فا.) آن که چیزی را تجدید و تعمیر کند.
۲- (ص مف.) نوساخته، تازه ساز.


دیدگاهتان را بنویسید