دیوان حافظ – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب
تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مغان می‌دهند باز
این سالِکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مکُن بر ثباتِ دهر
کـ‌این کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند



  دیوان حافظ - زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
«شهریار»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نماز خفتن

(~ خُ تَ) (اِمر.) نماز عشاء.

نماز پسین

(نَ زِ پَ) (اِمر.) نماز عصر.

نماز پیشین

(~ پِ) (اِمر.) نماز ظهر.

نمازخانه

(~. نِ) (اِمر.)
۱- جایی که در آن نماز خوانند.
۲- محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند.

نمازگزاردن

(~. گُ دَ) (مص ل.) به جای آوردن نماز.

نمازی

(~.) (ص نسب.)
۱- نماز گزارنده.
۲- پاک، پاکیزه.

نمام

(نَ مّ) [ ع. ] (ص.) سخن چین، غماز.

نماهنگ

(نَ هَ) (اِمر.) تصویر و قطعه‌ای موسیقی با یا بدون کلام که در هم تلفیق شده باشد.

نمایان

(نَ) (ص فا.) ظاهر، هویدا، آشکار.

نمایاندن

(نَ دَ) (مص م.) نشان دادن، آشکار ساختن.

نمایش

(نَ یا نُ یِ) (اِمص.)
۱- چیزی را به تماشا گذاشتن.
۲- تئاتر.

نمایشنامه

(نَ یِ مِ) (اِمر.) نوشته‌ای که برای بازی کردن در تماشاخانه تحریر شود؛ پیس.

نمایشگاه

(نَ یِ) (اِمر.) جایی که کالاهای بازرگانی، صنعتی یا محصولات کشاورزی به نمایش گذارده شود.

نماینده

(نُ یا نَ یَ دِ) (ص فا.)
۱- نشان دهنده.
۲- وکیل مردم در مجلس.
۳- کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام کاری معین شده باشد.

نمایندگی

(نُ یا نَ یَ دِ) (حامص.)
۱- عامل بودن،
۲- وکالت در مجلس.
۳- آژانس.

نمایه

(نَ یِ) (اِ.) فهرستی (از آگاهی‌های کتاب شناسی یا مراجع و مآخذ) که معمولاً براساس حروف الفبایی در پایان یا آغاز کتابی مرتب شده باشد.

نماییدن

(نَ دَ) (مص م.) نمودن، نشان دادن.

نمد

(نَ مَ) [ په. ] (اِ.) فرش مانندی که از مالیدن پشم و کرک درست می‌شود.

نمدزین

(~.) (اِمر.) نمدی که بر پشت اسب و زیر زین افکنند. تکلتو و آدرم و آدرمه نیز گویند.

نمدمال

(~.)(ص فا.)کسی که شغلش درست کردن نمد است.


دیدگاهتان را بنویسید