دیوان حافظ – خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست
نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای
که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

  دیوان حافظ - دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کرند

(کُ رُ) (اِ.) لیف جولاهگان و شوی مالان که عبارت است از جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر تاره جامه مالند.

دیدگاهتان را بنویسید