دیوان حافظ – خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست
نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای
که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

  شاهنامه فردوسی - نامه گژدهم به نزديك كاوس‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من معتقدم قصه ی ما حاصل عشق است
افسوس که این عشق به تعبیر شما نیست
«ویدا شادپور»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کافه

(فِّ) [ ع. کافه ] (اِفا.)
۱- همه مردم.
۲- بازدارنده.

کافه

(فِ) [ فر. ] (اِ.) جایی که در آن قهوه، چای، شیرینی و امثال آن صرف کنند.

کافه تریا

(~. تِ) [ فر. ] (اِ.) مکانی عمومی که معمولاً در آن جا چای، قهوه، شیرینی و مانند آن‌ها می‌خورند، چایخانه (فره).

کافه رستوران

(~. رِ) [ فر. ] (اِمر.) محلی که در آن غذا، مشروب، چای و قهوه صرف کنند.

کافه گلاسه

(~. گِ س) [ فر. ] (اِ.) شیرقهوه‌ای که در آن بستنی ریخته و معمولاً هنگام خوردن آن را مخلوط می‌کنند.

کافور

[ سنس. ] (اِ.) ماده‌ای است خوشبو و سفیدرنگ.

کافور خوردن

(خُ دَ) [ سنس - فا. ] (مص ل.) کنایه از: زایل شدن نیروی جنسی.

کافورپوش

[ سنس - فا. ] (ص فا.) سفیدپوش.

کافی

[ ع. ] (اِفا.)
۱- بس کننده، بی نیازکننده.
۲- دارای کمیت، کیفیت یا دامنه‌ای مناسب برای تأمین نیاز یا تقاضا.

کافی شاپ

[ انگ . ] (اِ.) = کافه تریا: مکانی عمومی که در آن جا قهوه، چای و شیرینی و مشروبات غیرالکلی صرف می‌کنند، قهوه سرا (فره).

کافی نت

(نِ) [ انگ . ] (اِ.) مکانی عمومی برای استفاده از خدمات اینترنت، ایمیل و مکالمه تلفنی با راه دور همراه با پذیرایی مختصر، نت سرا (فره).

کال

۱ - (ص.) میوه نارسیده، خام.
۲- (اِ.) گودال بزرگ، زمین شکافته.
۳- (ص.) کج، خمیده.
۴- (اِ.) جا، مقام، جایگاه.
۵- (ص.) ژولیده، درهم.

کالا

(اِ.) اسباب، متاع.

کالابرگ

(بَ) (اِ.) کوپن.

کالار

(اِ.)
۱- آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد.
۲- تخته سنگ پهن و نازک.

کالب

(لِ) (اِ.) نک کالار.

کالب

(~.) (اِ.) قالب.

کالباس

[ فر. ] (اِ.) مخلوطی از گوشت و چربی و حبوبات چرخ کرده و پخته شده که بیشتر به صورت سرد مصرف می‌شود.

کالبد

(بُ یا بَ) [ په. ] (اِ.)
۱- قالب هر چیز.
۲- تن و بدن آدمی.
۳- نمونه، سرمشق.

کالبدشناسی

(~. ش) (حامص.) علم مطالعه ساختمان اندام‌های جانوران و گیاهان، آناتومی.


دیدگاهتان را بنویسید