دیوان حافظ – خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست
نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای
که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

  دیوان حافظ - روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بر من نه از ترحم کم کرده یار بیداد
تاب جفا ازین بیش در من گمان ندارد
«هاتف اصفهانی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چل تاج

(چِ) [ فا. معر. ] (ص مر.) مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد.

چل تکه

(چِ تِ کِّ) (ص مر.) پارچه‌ای که از کناره‌های ماهوت بریده دوزند.

چل مرد

(چِ. مَ) (اِمر.) چوب گنده‌ای که پس در بسته گذارند.

چل و چو

(چِ لُ چَ یا چُ) (اِمر.) (عا.) خبر دروغ، شایعه بی اساس.

چل کلید

(چِ. کِ) (ص مر.) = چهل کلید؛ صفت جامی که درویشان با خود دارند.

چلا

(چِ) (اِمر.) = چهله: نک چله.

چلاق

(چُ) [ تر. ] (ص.) علیل، معلول.

چلاندن

(چَ دَ) (مص م.) نک چلانیدن.

چلانیدن

(چَ دَ) (مص م.) فشار دادن، عصاره گرفتن.

چلب

(چَ لَ) (اِ.)
۱- سِنج.
۲- شور و غوغا.

چلبله

(چُ بُ لَ یا لِ)
۱- (اِ.) شتاب، اضطراب.
۲- (ص.) باشتاب، مضطرب.
۳- انعام شاعر.

چلبی

(چَ لَ) [ تر. ] (اِ.) خواجه، آقا، سرور.

چلتوک

(چَ) (اِ.) نک شلتوک.

چلزه

(چِ لِ زِ) (اِ.) سوخته شده گوشت و نظایر آن.

چلسه

(چَ سَ یا س) (ص.) خرد، کوچک ؛ مق. بزرگ.

چلغوز

(چَ) = چلقوز:
۱- (اِ.) فضله مرغ خانگی، کبوتر و مانند آن‌ها.
۲- (عا.) برای توهین و تحقیر به افراد گفته می‌شود.

چلغوزه

(چَ زِ) (اِ.) بار درخت صنوبر.

چلفتی

(چُ لُ) (ص.) (عا.) دست و پا چلفتی: بی عرضه، نالایق، بی دست و پا.

چلم

(چَ لَ)
۱- همیشک.
۲- توت فرنگی.

چلم

(چَ لَ یا چِ لِ) (اِ.) = چلیم:
۱- سر قلیان گلی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند؛ حقه قلیان.
۲- (در افغانستان) قلیان.
۳- نوعی از مخدرات از قبیل بنگ و چرس.


دیدگاهتان را بنویسید