دیوان حافظ – خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست
نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای
که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

  شاهنامه فردوسی - پيغام فرستادن كاوس به نزديك قيصر روم و افراسياب‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیش نماز

(نَ) (اِمر.) امام جماعت.

پیش نهاد

(نَ یا نِ) (اِمر.) اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می‌کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند.

پیش نویس

(نِ)(اِمر.)نوشته‌ای که هنوز پاک - نویس نشده و پس از حک و اصلاح، پاک - نویس می‌شود.

پیش پا افتاده

(ش ِ اُ دِ)(ص مف.)بی قدر، ناچیز.

پیش پرداخت

(پَ) (اِمر.) پولی که پیش از موعد مقرر به کارگران و حقوق بگیران پرداخت شود، مساعده.

پیش پرده

(پَ دِ) (اِ.) فیلم کوتاهی که دربردارنده منتخبی از نماهای حساس و جذاب فیلم اصلی باشد و نمایش فیلم اصلی را در آینده‌ای نزدیک نوید دهد.

پیش پیش

(ق مر.) جلو جلو، پیشاپیش.

پیش کردن

(کَ دَ) (مص م.) فرستادن، از پیش فرستادن.

پیش کسوت

(کِ وَ) [ فا - ع. ] (ص مر.)
۱- مقدم، پیشگام، پیشرو، پیش قدم.
۲- یکی از مدارج طریقت، آن که درجه پیش کسوتی دارد.
۳- قدیم ترین و بزرگ ترین پهلوان یک زورخانه که حق تقدم در پهلوانی دارد.

پیش کسوتی

(~.) [ فا - ع. ] (حامص.)۱ - مقامی بالاتر از مرید و فروتر از شیخ.
۲- در ورزش، کسی که بر دیگران سابقه بیشتری در آن ورزش دارد.

پیش کشیدن

(کِ دَ) (مص م.) مطرح کردن، عنوان کردن.

پیش گیری

(حامص.)
۱- جلوگیری کردن.
۲- پیش از بروز بیماری اقدام کردن.

پیشاب

(اِمر.) شاش، بول.

پیشادست

(دَ) (اِمر.)
۱- دستمزد پیش از انجام کار.
۲- معامله نقد.

پیشان

(پِ) (اِ.)
۱- پیشِپیش را گویند که از آن پیشتر چیزی نباشد، ازل.
۲- لیاقت و شایستگی.

پیشانی

(اِ.)
۱- جبین، جلوی سر بین ابرو و موی سر.
۲- بخت، اقبال.

پیشانی بلند

(بُ لَ) (ص مر.) خوش اقبال، نیک اختر.

پیشانی سودن

(دَ) (مص ل.) کرنش کردن.

پیشانی نهادن

(نَ دَ) (مص ل.) تواضع کردن، سر فرود آوردن.

پیشاهنگ

(هَ) (ص مر.) پیشرو. طلایه دار.


دیدگاهتان را بنویسید