دیوان حافظ – خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست
نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای
که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استرشاد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) راهنمایی خواستن، راه راست جستن. ج. استرشادات.

استرضاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.)طلب خشنودی کردن.
۲- خشنود کردن.
۳- (اِمص.) خشنودی. ج. استرضاعات.

استرضاع

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) دایه گرفتن برای شیر دادن به کودک.

استرعاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- نگهبان خواستن.
۲- طلب توجه کردن.

استرفونیک

(اِ تِ رُ فُ) [ انگ. ] (اِ.) سیستم ضبط یا پخش صوت که در آن از چند کانال صوتی استفاده شود و صدای آن به وسیله دو یا چند بلندگو قابل پخش باشد، چندآوا، چندآوایی. (فره).

استرلاب

(اُ تُ) [ معر. ] (اِمر.) نک اسطرلاب.

استرلینگ

(اِ تِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- مسکوک نقره در انگلستان (قرون وسطی).
۲- واحد پول رسمی انگلستان.
۳- کشورهایی که معاملات خارجی آن‌ها توسط لیره استرلینگ صورت می‌گیرد؛ مق. گروه دلار.

استره

(اُ تُ رِ) (اِ.) تیغ، ابزاری که با آن موی سر و صورت را تراشند.

استره لیسیدن

(~. دَ) (مص ل.) کنایه از: دلیری کردن، جانبازی کردن.

استرواح

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آسایش جستن.
۲- (مص ل.) آسایش یافتن، برآسودن.
۳- بو گرفتن، گندیدن.

استرون

(اَ تَ وَ) (ص.) نازا، زنی که بچه نیاورد.

استریل

(اِ تِ) [ فر. ] (ص.) بی ثمر، بی بار، عقیم، نازا، سترون (فره)، عاری از میکروب.

استریلیزه

(اِ تِ زِ) [ فر. ] (ص.) ضدعفونی شده، سترون ساز (فره).

استریو

(اِ تِ یُ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی دستگاه صوتی که توانایی پخش یا ضبط صدا را در دو یا چند جهت دارد.

استریپ تیز

(اِ تِ) [ انگ. ] (اِ.) نمایشی که در آن فرد مرحله به مرحله و به تدریج همراه با موسیقی لباس‌هایش را از تن درمی آورد.

استزادت

(اِ تِ دَ) [ ع. ] (مص م.) نک استزاده.

استزاده

(اِ تِ دِ) [ ع. استزاده ]
۱- (مص م.) فزون خواستن، فزونی طلبیدن.
۲- مقصر شمردن.
۳- (مص ل.) شکوه کردن، دلتنگی نمودن، ج. استزادات.

استزاره

(اِ تِ رِ) [ ع. استزاره ] (مص م.) طلب زیارت کسی کردن، دیدار خواستن.

استسعاد

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نیکبختی خواستن.
۲- مبارک شمردن.
۳- یاری خواستن.
۴- (مص ل.) نیکبخت شدن.

استسقاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) طلب آب یا باران کردن.
۲- (اِ.) نوعی بیماری که بیمار عطش زیاد دارد و آب بسیار می‌خواهد.


دیدگاهتان را بنویسید