دیوان حافظ – خوش آمد گل وز آن خوش‌تر نباشد

خوش آمد گل وز آن خوش‌تر نباشد

خوش آمد گُل وز آن خوش‌تر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد

زمانِ خوش‌دلی دریاب و دُر یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و مِی خور در گلستان
که گُل تا هفتهٔ دیگر نباشد

ایا پُرلعل کرده جامِ زَرّین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد

بیا ای شیخ و از خُم‌خانهٔ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر هم‌درسِ مایی
که عِلمِ عشق در دفتر نباشد

ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حُسنش بستهٔ زیور نباشد

شرابی بی‌خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ دردِ سر نباشد

من از جان بندهٔ سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد

به تاجِ عالم آرایش که خورشید
چنین زیبندهٔ افسر نباشد

کسی گیرد خطا بر نظمِ حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد





  دیوان حافظ - آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بت چینی عدوی دین و دل‌هاست
خداوندا دل و دینم نگه دار
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

تجنیس

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- از جنس هم قرار دادن
۲- با چیزی مانند شدن.
۳- در ریاضی عدد صحیح را هم جنس عدد کسری کردن.
۴- در علم بدیع از صنایع لفظی است و در آن کوشش می‌شود الفاظی در کلام آورده شود که دارای صورت یکسان و معنای متفاوت باشند.

دیدگاهتان را بنویسید