دیوان حافظ – خوش آمد گل وز آن خوش‌تر نباشد

خوش آمد گل وز آن خوش‌تر نباشد

خوش آمد گُل وز آن خوش‌تر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد

زمانِ خوش‌دلی دریاب و دُر یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و مِی خور در گلستان
که گُل تا هفتهٔ دیگر نباشد

ایا پُرلعل کرده جامِ زَرّین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد

بیا ای شیخ و از خُم‌خانهٔ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر هم‌درسِ مایی
که عِلمِ عشق در دفتر نباشد

ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حُسنش بستهٔ زیور نباشد

شرابی بی‌خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ دردِ سر نباشد

من از جان بندهٔ سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد

به تاجِ عالم آرایش که خورشید
چنین زیبندهٔ افسر نباشد

کسی گیرد خطا بر نظمِ حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد





  دیوان حافظ - شاهدان گر دلبری زین سان کنند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

داور دین شاه شجاع آن که کرد
روح قدس حلقه امرش به گوش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

جمهور

(جُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- توده، گروه، جماعت مردم. ج. جماهیر.
۲- معظم از هر چیزی.

جمهوری

(~.) [ ع. ] (اِ.) نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد: جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره.

جمهوریت

(جُ یَّ) [ ع. جمهوریه ] (مص جع.) حکومت جمهوری.

جموح

(جُ) [ ع. ] (مص ل)
۱- سرکشی کردن اسب.
۲- (ص.) اسب سرکش و تندرو.

جمود

(جُ) (مص ل.) جامد شدن.

جمیع

(جَ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیعاً

(جَ عَ نْ) [ ع. ] (ق.) همگی، همگان.

جمیل

(جَ) [ ع. ] (ص.) زیبا، نیکو.

جمیله

(جَ لِ) [ ع. جمیله ] (ص.) زن زیبارو.

جن

(جِ نّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پری، موجود نامریی.
۲- شکوفه.
۳- اول هر چیزی. ؛ ~ و بسم الله کنایه از: دو شخص یا شی ء مخالف و ضد یکدیگر.

جن

(جَ) (اِ.) طرف، جانب، سوی.

جن زده

(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف.) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه.

جناب

(جَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - درگاه، آستانه.
۲- واژه‌ای ا ست که برای احترام، پیش از نام بزرگان گفته می‌شود.

جناب عالی

(جَ) [ از ع. ] (اِمر.) واژه احترام آمیز و رسمی برای مخاطب قرار دادن فرد.

جنابت

(جَ بَ) [ ع. جنابه ] (مص ل.)
۱- دور شدن.
۲- نجس شدن، جُنب شدن.

جنابه

(جُ بِ یا بَ) (ص.) توأم، دوقلو.

جنات

(جَ نّ) [ ع. ] (اِ.) جِ جنت.
۱- بهشت‌ها.
۲- بوستان‌ها.

جناح

(جَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بال.
۲- هر یک از دو طرف لشکر.

جناح

(جُ) [ معر. ] (اِ.) گناه، بزه.

جنازه

(جَ یا جِ زِ) [ ع. جنازه ] (اِ.) جسد مرده.


دیدگاهتان را بنویسید