دیوان حافظ – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟

هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست

پیوندِ عمر بسته به مویی‌ست هوش دار
غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟

معنیِ آبِ زندگی و روضهٔ ارم
جز طَرفِ جویبار و میِ خوشگوار چیست؟

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست؟

راز درونِ پرده چه داند فلک، خموش
ای مدعی نزاعِ تو با پرده‌دار چیست؟

سهو و خطایِ بنده گَرَش اعتبار نیست
معنیِ عفو و رحمتِ آمُرزگار چیست؟

زاهد شرابِ کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستهٔ کردگار چیست

  دیوان حافظ - تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

احباط

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- باطل گردانیدن.
۲- دوری کردن از کسی.

احتباس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص.) در حبس کردن، نگه داشتن چیزی.

احتجاب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) در پرده شدن، در حجاب شدن.

احتجاج

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) دلیل و برهان آوردن.

احتجام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)حجامت کردن.

احتراز

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پرهیز کردن، دوری نمودن.
۲- (اِمص.) خویشتن داری، پرهیز.

احتراس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) خود را حفظ کردن.

احتراف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) پیشه ور شدن، پیشه گرفتن.

احتراق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- سوختن، آتش گرفتن.
۲- محو شدن یکی از پنج سیاره «زحل، مشتری، مریخ، زهره، عطارد» در زیر شعاع خورشید، یا مقارنه خورشید با یکی از آن‌ها.

احترام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) حرمت گذاشتن، بزرگ داشتن.
۲- (اِمص.) حرمت، بزرگداشت.

احتراماً

(اِ تِ مَ نْ) [ ع. ] (ق.) از روی احترام و بزرگداشت.

احتساب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- شمردن، حساب کردن.
۲- نهی کردن از کارهایی که در شرع ممنوع باشد.

احتشاد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) گرد آمدن مردم برای انجام کاری.

احتشام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) حشمت و بزرگی یافتن.
۲- (اِ.) جاه و جلال.

احتصان

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) استوار بودن، محکم بودن.

احتضار

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- حاضر شدن.
۲- فرا رسیدن هنگام مرگ.
۳- جان کندن.
۴- شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن.

احتضان

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- در کنار گرفتن.
۲- در پناه گرفتن.

احتفاظ

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نگاه داشتن، حفظ کردن.
۲- (مص ل.) خویشتن داری کردن.

احتقار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) خوار و حقیر شمردن.
۲- (مص ل.) خوار شدن.

احتلام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)۱ - خواب دیدن، جماع کردن در خواب.
۲- انزال منی در خواب.


دیدگاهتان را بنویسید