دیوان حافظ – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟

هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست

پیوندِ عمر بسته به مویی‌ست هوش دار
غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟

معنیِ آبِ زندگی و روضهٔ ارم
جز طَرفِ جویبار و میِ خوشگوار چیست؟

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست؟

راز درونِ پرده چه داند فلک، خموش
ای مدعی نزاعِ تو با پرده‌دار چیست؟

سهو و خطایِ بنده گَرَش اعتبار نیست
معنیِ عفو و رحمتِ آمُرزگار چیست؟

زاهد شرابِ کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستهٔ کردگار چیست

  شاهنامه فردوسی - نامه گژدهم به نزديك كاوس‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به آبروی قناعت قسم که روی نیاز
به خاکپای فرومایگان نسودم من
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ابهل

(اِ هِ یا اُ هُ یا اَ هَ) [ ع. ] (اِ.) یکی از گونه‌های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگل‌های شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه‌های متعدد نامنظم است. برگ‌هایش ...

ابهی

(اَ‌ها) [ ع. ] (ص تف.) روشن تر، درخشان تر.

ابو

(اَ) [ ع. ] (از اسماء سته) (اِ.) اب، پدر. ضح - در عربی در حالت رفعی این کلمه را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی» گویند و غالباً در آغاز کنیه ...

ابواب

(ا َ) [ ع. ] (اِ.) جِ باب.
۱- درها.
۲- فصل‌ها، مبحث‌ها.

ابواب جمعی

(~ِ جَ) [ ع. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به ابواب جمع ؛ دریافت‌ها و وصولی -‌های مادر حساب، دخل‌ها و دریافت‌های صاحب جمع.
۲- گروهی که در یک مجموعه کار م ی کنند.

ابواسحاقی

(اَ اِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به ابواسحاق.
۲- نوعی فیروزه به غایت رنگین و صافی و شفاف.

ابوالاجساد

(اَ بُ لْ اَ) [ ع. ] (اِمر.) در اصطلاح کیمیاگران به گوگرد گویند.

ابوالارواح

(~. اَ) [ ع. ] (اِمر.) در اصطلاح کیماگران به سیماب و جیوه گویند.

ابوالعجب

(~. عَ جَ) [ ع. ] (ص مر.)
۱- هر چیز که شگفتی آورد.
۲- شعبده باز.

ابوالهول

(~. هُ) [ ع. ] (ص مر.)
۱- ترس آور، هراس انگیز.
۲- یکی از عجایب هفتگانه جهان در مصر.

ابوالکلام

(~. کَ) [ ع. ]
۱- (ص مر.) پرسخن.
۲- (اِمر.) کُنیه زاغ است به مناسبت زیاد آواز خواندنش.

ابوت

(اُ بُ وَّ) [ ع. ] (مص ل.) پدری، پدر شدن، پدر بودن.

ابوحارث

(اَ رِ) [ ع. ] (اِمر.) شیر.

ابوعطا

(~. عَ) [ ع. ] (اِمر.) گوشه‌ای است در دستگاه همایون و شور.

ابوی

(اَ بَ) [ ع. ] (ص نسب.)
۱- پدری.
۲- (عا.) پدر.

ابویحیی

(اَ یَ) [ ع. ] (اِمر.) عزرائیل.

ابوین

(اَ بَ وَ) [ ع. ] (اِ.)، پدر و مادر.

ابژکتیو

(اُ ژِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- عدسی دوربین که تصویر شی ء را گرفته، کوچک و بزرگ نماید و به داخل اتاق دوربین، روی صف ح ه حساس منعکس کند.
۲- واقعی، ملموس، قابل مشاهده.

ابکاء

(اِ) [ ع. ] (مص م.) گریانیدن، به گریه واداشتن.

ابکار

(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ بکر؛ دوشیزگان، دختران دوشیزه.


دیدگاهتان را بنویسید