دیوان حافظ – خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیست
تابِ آن زلفِ پریشانِ تو، بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
این شکر گِردِ نمکدانِ تو، بی چیزی نیست

جان درازیِ تو بادا که یقین می‌دانم
در کمان ناوَک مژگانِ تو، بی چیزی نیست

مبتلایی به غمِ محنت و اندوهِ فراق
ای دل این ناله و افغان تو، بی چیزی نیست

دوش، باد از سرِ کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاکِ گریبانِ تو، بی چیزی نیست

دردِ عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد
حافظ این دیدهٔ گریانِ تو، بی چیزی نیست

  دیوان حافظ - یارم چو قدح به دست گیرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کارت

[ فر. ] (اِ.)
۱- مقوای نازک که روی آن مشخصات چیزی یاکسی نوشته می‌شود. ؛~ ِ ~ویزیت کارتی که روی آن نام، نام خانوادگی، شغل، آدرس و تلفن شخص نوشته شده باشد. ؛ ~ شناسایی مدرک رسمی برای اثبات هویت شخص. ؛ ~ ملی ورقه‌ای دارای شماره مشخص که حاوی مشخصات فرد بوده و هر شهروند با آن شناخته می‌شود. ؛ ~ اعتباری کارتی که در معاملات با آن می‌توان به جای پول استفاده کرد. ؛ ~ تلفن کارتی که به جای سکه در تلفن‌های عمومی از آن استفاده می‌شود. ؛ ~ دعوت کارتی که برای دعوت اشخاص به مهمانی، گردهمایی، سخنرانی و مانند آن فرستاده می‌شود. ؛ ~ زرد کارتی که در مسابقات ورزشی مانند فوتبال و غیره جهت اخطار به بازیکن خاطی نشان می‌دهند. ؛ ~ قرمز کارتی که در مسابقات ورزشی مانند فوتبال و غیره برای اخراج بازیکن خاطی از زمین مسابقه به او نشان می‌دهند.
۲- ورقِ بازی.

دیدگاهتان را بنویسید