دیوان حافظ – خم زلف تو دام کفر و دین است

خم زلف تو دام کفر و دین است

خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است

جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزه‌ات سحرِ مبین است

ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دایم با کمان اندر کمین است

بر آن چشمِ سیه صد آفرین باد
که در عاشق کُشی سِحرآفرین است

عجب عِلمیست عِلم هیئت عشق
که چرخِ هشتمش، هفتم زمین است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟
حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بندِ دین است



  دیوان حافظ - برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آبله مرغان

(~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.

دیدگاهتان را بنویسید