دیوان حافظ – خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

خسروا گویِ فلک در خَمِ چوگان تو باد
ساحتِ کون و مکان عرصهٔ میدانِ تو باد

زلفِ خاتونِ ظفر شیفتهٔ پرچم توست
دیدهٔ فتحِ ابد عاشقِ جولانِ تو باد

ای که انشاءِ عطارد صفتِ شوکتِ توست
عقل کل چاکرِ طُغراکشِ دیوانِ تو باد

طِیرهٔ جلوهٔ طوبی قدِ چون سروِ تو شد
غیرتِ خُلدِ بَرین ساحتِ بُستانِ تو باد

نه به تنها حَیَوانات و نَباتات و جَماد
هر چه در عالمِ امر است به فرمانِ تو باد







  دیوان حافظ - نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

احصان

( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) استوار و محکم کردن.
۲- (مص ل.) نگه داشتن نَفْس از انجام کار بد.
۳- شوی کردن زن.
۴- زن گرفتن مرد.
۵- زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند.

دیدگاهتان را بنویسید