دیوان حافظ – خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

خستگان را چو طلب باشد و قُوَّت نَبُوَد
گر تو بیداد کنی شرطِ مُروَّت نَبُوَد

ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نَپْسَندی
آنچه در مذهبِ اربابِ طریقت نبود

خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ عشق
تیره آن دل که در او شمعِ محبت نبود

دولت از مرغِ همایون طلب و سایهٔ او
زان که با زاغ و زَغَن شَهپَرِ دولت نبود

گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود

چون طهارت نَبُوَد کعبه و بتخانه یکیست
نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود

حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه
هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود




  دیوان حافظ -  صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دانسته‌ام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف می‌شکنم کار خویش را
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

تحدی

(تَ حَ دّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برابری کردن در کاری.
۲- نبرد جستن، به نبرد خواندن.
۳- فزونی جستن.
۴- (مص م.) قصد کردن چیزی را.
۵- پیش خواندن.

دیدگاهتان را بنویسید