دیوان حافظ – خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

خستگان را چو طلب باشد و قُوَّت نَبُوَد
گر تو بیداد کنی شرطِ مُروَّت نَبُوَد

ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نَپْسَندی
آنچه در مذهبِ اربابِ طریقت نبود

خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ عشق
تیره آن دل که در او شمعِ محبت نبود

دولت از مرغِ همایون طلب و سایهٔ او
زان که با زاغ و زَغَن شَهپَرِ دولت نبود

گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود

چون طهارت نَبُوَد کعبه و بتخانه یکیست
نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود

حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه
هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود




  دیوان حافظ - صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

خاتم

(تَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - انگشتری.
۲- مهر، نگین. ج. خواتم.
۳- آخری، آخرین.
۴- اشیایی مثل قاب عکس، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج، استخوان، فلز و چوب زینت کاری و نقش و نگار شده ...

خاتم کاری

(تَ) [ ع - فا. ] (حامص.) شغل و عمل خاتم کار، خاتم بندی.

خاتمه

(تِ مِ یا مَ) [ ع. خاتمه ] (اِفا.) مؤنث خاتم، پایان، انجام. ج. خواتیم.

خاتمه دادن

(~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) پایان دادن امری را، به پایان رسانیدن.

خاتون

[ تر. ] (اِ.)
۱- بانوی بزرگ زاده.
۲- کدبانو، بی بی.

خاثر

(ثِ) [ ع. ] (ص.)
۱- بسته، دلمه شده.
۲- شوریده دل.
۳- تباه عقل گشته.

خاج

[ ارمن. ] (اِ.)
۱- صلیب، چلیپا.
۲- یکی از خال‌های ورق، گشنیز.

خاج

(اِ.) نرمه گوش که در آن گوشواره کنند.

خاخام

[ عبر. ] (اِ.) عنوان پیشوایان دینی یهود؛ ربانی.

خاد

(اِ.) زغن.

خادر

(دِ) [ ع. ] (ص.)
۱- پرده نشین.
۲- سست، کسل.
۳- متحیر، سرگشته.

خادع

(دِ) [ ع. ] (اِفا. ص.)فریبنده، خدعه کننده.

خادم

(دِ) [ ع. ] (اِفا.) خدمتگزار، مستخدم. ج. خُدّام.

خادمه

(دِ مِ) [ ع. خادمه ] (اِفا.) خدمتکار زن، کنیز، کلفت. ج. خادمات.

خاده

(دِ) (اِ.) هر چوب راست و بلند.

خار

[ په. ] (اِ.)
۱- گیاهی که دارای شاخه‌های باریک و نوک تیز و خراشنده‌است، شوک.
۲- هر یک از سیخ‌های نوک شاخه‌های درختان، تیغ درخت.
۳- هر چیز نوک تیز و خراشنده.
۴- هر یک از تیغ‌های مهره گردن.

خارا

[ په. ] (اِ.)
۱- نوعی سنگ سخت، گرانیت.
۲- نوعی پارچه ابریشمی موجدا ر.

خاراندن

(دَ) (مص م.) = خارانیدن: با سرِ ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری) را برای برطرف کردن خارش کشیدن.

خارانو

(اِ.) جوجه تیغی.

خاربست

(بَ) (اِمر.) پرچین، پرچینی ساخته شده از خار و خاشاک.


دیدگاهتان را بنویسید