دیوان حافظ – خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست
گشادِ کارِ من اندر کرشمه‌هایِ تو بست

مرا و سروِ چمن را به خاکِ راه نشاند
زمانه تا قَصَبِ نرگسِ قبای تو بست

ز کارِ ما و دلِ غنچه صد گره بگشود
نسیمِ گل چو دل اندر پیِ هوایِ تو بست

مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مَفِکن
که عهد با سرِ زلفِ گره‌گشایِ تو بست

تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیمِ وصال
خطا نِگر که دل امید در وفایِ تو بست

ز دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو، که پایِ تو بست؟


  دیوان حافظ - دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ویبراتور

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی برای خارج کردن حباب‌های هوا از داخل بتون تازه.
۲- سیستمی که قبل از زنگ خوردن موبایل باعث لرزش آن می‌شود، لرزانه (فره).

ویتامین

[ فر. ] (اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیه مختلف وجود دارند و وجود آن‌ها در جیره غذایی کاملاً ضروری است و کمبود آن‌ها منجر به امراض مختلفی می‌شود. ویتامین‌ها انواع بسیار دارند: آ، ای، ب ۱، ب ۲، ب ...

ویترای

[ فر. ] (اِ.)
۱- شیشه‌ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند.
۲- نوعی نقاشی بر روی شیشه.

ویترین

[ فر. ] (اِ.) قفسه شیشه‌ای.

ویحک

(وِ یا وَ حَ) [ ع. ] (شب جم.) افسوس بر تو، خوشا بر تو، کلمه‌ای است که در مقام ترحم گفته می‌شود.

وید

(اِ.) چاره، علاج.

ویدا

(وَ یْ) (ص.) آشکار، پیدا.

ویدا

(ص.)
۱- کم، اندک.
۲- گم، ناپیدا.

ویدیو

(یُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون.

ویدیو کلوپ

(~. کُ) [ فر. ] (اِمر.) محلی برای کرایه دادن فیلم‌های ویدیویی.

ویر

[ په. ] (اِ.)
۱- هوش، فهم.
۲- یاد، ذهن.

ویر

(اِ.) ناله، فریاد.

ویر

(اِ.) (عا.) میل و هوس شدید به چیزی.

ویر گرفتن

(گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) هوس شدید به چیزی کردن.

ویرا

[ په. ] (ص.) یادگیرنده، آموزنده، کسی که حافظه خوب دارد.

ویراستار

(اِ.) آن که دست نوشته نویسنده یا مترجم را تصحیح، پیراسته، تنظیم و برای چاپ و نشر آماده می‌سازد.

ویراستن

(تَ) (مص م.) پیراستن، آراستن.

ویران

(ص.) خراب.

ویرانه

(نِ) (اِ.) خرابه.

ویراژ

[ فر. ] (اِ.) حرکت وسیله نقلیه‌ای که مرتب به چپ و راست رود.


دیدگاهتان را بنویسید