دیوان حافظ – حسن تو همیشه در فزون باد

حسن تو همیشه در فزون باد

حُسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله‌گون باد

اندر سرِ ما خیالِ عشقت
هر روز که باد در فزون باد

هر سرو که در چمن درآید
در خدمتِ قامتت نگون باد

چشمی که نه فتنهٔ تو باشد
چون گوهرِ اشک غرقِ خون باد

چشمِ تو ز بهرِ دلربایی
در کردنِ سحر ذوفنون باد

هر جا که دلیست در غمِ تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد

قَدِّ همه دلبرانِ عالم
پیشِ الفِ قَدَت چو نون باد

هر دل که ز عشقِ توست خالی
از حلقهٔ وصلِ تو برون باد

لعلِ تو که هست جانِ حافظ
دور از لبِ مردمانِ دون باد




  دیوان حافظ - سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

روزگاریست که ما را نگران می‌داری
مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آرد

[ په. ] (اِ.) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می‌آید. ؛ ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن.

دیدگاهتان را بنویسید