دیوان حافظ – حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند
مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند

چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند

قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند

زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند

عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند

ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند

پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی‌کشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند

حافظ از شوقِ رخِ مِهر‌فروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند



  شاهنامه فردوسی - آگاهى يافتن فريدون از كشته شدن ايرج‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خواری به عزیزان بود از مرگ گرانتر
اندیشهٔ سر شمع سحر هیچ ندارد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آبگیر

(اِمر.)
۱- استخر، حوض.
۲- تالاب، برکه.
۳- ظرفی که در آن آب یا گلاب ریزند.
۴- خادم حمام.
۵- کسی که سوراخ ظرف‌هایی م انند سماور یا آفتابه را با موم مذاب یا قلع می‌گرفت.
۶- گنجایش حوض یا هر ظرف دیگری.

دیدگاهتان را بنویسید