دیوان حافظ – حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند
مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند

چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند

قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند

زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند

عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند

ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند

پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی‌کشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند

حافظ از شوقِ رخِ مِهر‌فروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند



  شاهنامه فردوسی - آگه شدن منوچهر از كار سام و زال زر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اولیه

(اَ وَ یِّ) [ ع. اولیه ] (ص.) مؤنث اولی ؛ نخستین، پیشین.

اولیویه

(اُ یِ) [ فر. ] (اِ.) = اُلویه: یکی از انواع سالادها که معمولاً از سیب زمینی، تخم مرغ، گوشت مرغ، خیارشور، سس و افزودنی‌های دیگر تهیه می‌شود.

اولیگارشی

[ فر. ] (اِ.) گروه سالار، حکومتی که اختیار آن در دست چند خانواده مقتدر باشد، حکومت اقلیت بر اکثریت بدون نظارت اکثریت.

اومانیست

(اُ نِ) [ فر. ] (ص.) پیرو مکتب اومانیسم.

اومانیسم

(~.) [ فر. ] (اِ.) برگرفته از واژه لاتینی هومو (Homo) = انسان. انسان گرایی ؛ شامل هر نظام فسلفی یا اخلاقی می‌شود که آزادی و حیثیت انسان مرکزیت آن را تشکیل می‌دهند، یونانیان و رومیان قدیم پیرو ...

اونس

(اُ) [ فر. ] (اِ.) در انگلستان، وزنی معادل ۳۵/۲۸ گرم.

اونیفورم

(اُ فُ) [ فر. ] (ص.)
۱- همشکل، همسان.
۲- لباس متحدالشکل.

اوهام

(اَ یا اُ) [ ع. ] (اِ.) جِ وهم ؛ گمان‌ها، خیالات، پندارها.

اوورتور

(وِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- یک قطعه موسیقی که در آغاز اپرا یا نمایش نواخته می‌شود.
۲- قطعه توصیفی مستقلی که موضوع یا داستان خاصی را بیان کند.

اوپانیشاد

(اُ نِ) (اِ.) از کتاب‌های مقدس هندوییزم که شامل رساله‌های فلسفی و دینی به زبان سانسکریت می‌باشد.

اوپن

(اُ پِ) [ انگ. ] (ص.) باز: آشپزخانه اوپن.

اوپک

(اُ پِ) [ انگ. O.P.E.C ] (اِ.)سازمان کشورهای صادرکننده نفت با هدف ایجاد هماهنگی در سیاست نفتی.

اوژن

(اَ یا اُ ژَ) (ص فا.) افکننده و اندازنده، شیر اوژن.

اوژنیدن

(اَ ژَ دَ) (مص م.) اوژندن، افکندن.

اوکار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ وَکر؛ لانه‌ها، آشیانه‌ها.

اوکندن

(اَ کَ دَ) (مص م.) = اوگندن: افکندن.

اویار

( اُ ) (اِ.) آبیار، میراب.

اویراه

(اَ وِ) (ص.) بیراه، راه کج.

اویماق

( اُ ) [ تر - مغ. ] (اِ.) قبیله، طایفه، دودمان.

اپار

(اِ) (اِ.) آویشن کوهی، ریحان معنبر و خوشبو.


دیدگاهتان را بنویسید