دیوان حافظ – حال دل با تو گفتنم، هوس است

حال دل با تو گفتنم، هوس است

حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس است

طَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس است

وه که دُردانه‌ای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس است

ای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس است

از برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس است

همچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است





  دیوان حافظ - غلام نرگس مست تو تاجدارانند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آرامی

(ص نسب.) قومی از قبایل سامی نژاد که نسبشان به «آرام» (اِرَم) پسر سام بن نوح می‌رسد. این قوم در قرن دوازده ق. م. به سرزمین‌های سوریه و شمال بین النهرین حمله بردند و بر دمشق و حلب دست یافتند. زبان منسوب به این قوم را زبان آرامی گویند.

دیدگاهتان را بنویسید