دیوان حافظ – حال دل با تو گفتنم، هوس است

حال دل با تو گفتنم، هوس است

حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس است

طَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس است

وه که دُردانه‌ای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس است

ای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس است

از برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس است

همچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است





  شاهنامه فردوسی - رفتن پادشاه مازندران به جنگ كیكاوس
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون خضر، شود سبز به هر جا که نهد پای
هر سوخته‌جانی که عقیق تو مکیده‌ست
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کرم

(کِ رِ)
۱- (اِ.) رنگ سفید مایل به زردی، نخودی رنگ.
۲- [ فر. ] (اِ.) ماده‌ای خمیری شکل جهت مراقبت از پوست.
۳- نوعی خمیر نرم جهت تهیه انواع شیرینی و غذا.

دیدگاهتان را بنویسید