دیوان حافظ – حال دل با تو گفتنم، هوس است

حال دل با تو گفتنم، هوس است

حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس است

طَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس است

وه که دُردانه‌ای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس است

ای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس است

از برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس است

همچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است





  دیوان حافظ - خم زلف تو دام کفر و دین است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

استغراق

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) همه را فرا - گرفتن.
۲- (مص ل.) غرق شدن.
۳- سخت سرگرم کاری شدن.

دیدگاهتان را بنویسید