دیوان حافظ – حال دل با تو گفتنم، هوس است

حال دل با تو گفتنم، هوس است

حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس است

طَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس است

وه که دُردانه‌ای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس است

ای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس است

از برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس است

همچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است





  شاهنامه فردوسی - اندر خواب ديدن ضحاك فريدون را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

چک

(چِ) [ فر. مأخوذ از فارسی ] (اِ.) برگه‌ای که به موجب آن شخص می‌تواند از حساب خویش در بانک پول بردارد یا به دیگری بدهد. ؛ ~ بی محل چکی که به علتی برگشت داده شود خواه صاحب چک در بانک موجودی داشته باشد یا نه: ؛ ~ مسافرتی چک تضمین شده‌ای با رقم مشخص که بیشتر در مسافرت‌ها از آن استفاده می‌شود، تراولر چک.

دیدگاهتان را بنویسید