دیوان حافظ – حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست

مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست

دردمندیّ‌ِ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهرا حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست

نام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیست

  دیوان حافظ - خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

بافت

۱ - (مص مر.) بافتن، نسج.
۲- (اِ.) مجموعه سلول‌هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می‌باشند و یک عمل مشترک راانجام م ی دهند؛ مانند بافت‌های ماهیچه‌ای.
۳- (ص مف.) بافته شده، بافته.
۴- مجازاً: ساختار و ویژگی‌های متعلق به یک مجموعه.
۵- مجموعه اجزا و عناصر تشکیل دهنده یک اثر.

دیدگاهتان را بنویسید