دیوان حافظ – جمالت آفتاب هر نظر باد

جمالت آفتاب هر نظر باد

جمالت آفتابِ هر نظر باد
ز خوبی رویِ خوبت خوب‌تر باد

هُمای زلفِ شاهین شهپرت را
دلِ شاهانِ عالم زیرِ پَر باد

کسی کو بستهٔ زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد

دلی کو عاشقِ رویت نباشد
همیشه غرقه در خونِ جگر باد

بُتا چون غَمزه‌ات ناوَک فشاند
دلِ مجروحِ من پیشش سپر باد

چو لعل شکَّرینَت بوسه بخشد
مذاقِ جانِ من زو پُرشکَر باد

مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حُسنی دگر باد

به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حالِ مشتاقان نظر باد








  شاهنامه فردوسی - آمدن افراسياب به ايران زمين
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بنوش می که سبکروحی و لطیف مدام
علی الخصوص در آن دم که سر گران داری
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گزین کردن

(گُ. کَ دَ) (مص م.) انتخاب کردن، برگزیدن.

گزینش

(گُ نِ)(اِمص.)برگزیدن، انتخاب کردن.

گزینه

(گُ نِ) (اِ.)
۱- مجموعه‌ای از نوشته‌های انتخاب شده.
۲- هر یک از پاسخ‌های یک آزمون.
۳- هر یک از دو یا چند شیئی، پیشنهاد یا راه حلی که بتوان انتخاب کرد.

گس

(گَ) (ص.) (عا.) مزه‌ای که دهان را می‌بندد.

گسار

(گُ) (پس.) پسوندی است که در ترکیب با بعضی واژه‌ها معنای خورنده می‌دهد. مانند: غم گسار، می‌گسار.

گساردن

(گُ دَ) (مص م.)
۱- نهادن، گذاشتن.
۲- خوردن، خوردن شراب و غم.

گسارنده

(گُ رَ دِ) (ص فا.) ساقی.

گساریدن

(گُ دَ) (مص م.) نک گساردن.

گست

(گَ) (ص.) زشت، قبیح، نازیبا.

گستاخ

(گُ) [ په. ] (ص.) جسور، بی ادب.

گستاخ شدن

(~. شُ دَ) (مص ل.) بی باک شدن، دلیر شدن.

گستاخی

(~.) (حامص.) دلیری، بی پروایی.

گستاخی کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) جسارت کردن.

گستراندن

(گُ تَ دَ) (مص م.)
۱- پهن کردن.
۲- فرش کردن.
۳- منتشر کردن.
۴- پخش کردن.

گسترانیدن

(گُ دَ) (مص م.) نک گستراندن.

گستردن

(گُ تَ دَ) (مص م.)
۱- پهن کردن، باز کردن.
۲- پخش کردن، انتشار دادن.
۳- رواج دادن، متداول کردن.

گستردنی

(گُ تَ دَ) (ص.) هرآنچه که بگسترانند.

گسترده

(گُ تَ دِ) (ص مف.) پهن کرده، پهن شده.

گسترده شدن

(~. شُ دَ) (مص ل.) منتشر شدن.

گسترش

(گُ تَ رِ) (اِمص.)
۱- گستردگی، پهن شدگی.
۲- فرش، هر چیز گستردنی.
۳- رواج، توسعه، بسط.


دیدگاهتان را بنویسید